تعداد اندکی از پزشکان در خارج از کشور فرانسه به نوشته های دکتر کروویلیه دسترسی پیدا نمودند و بنابراین پزشکان معدودی می توانستند این مجموعه علایم بیماری را تحت عنوان یک بیماری خاص که امروزه به نام بیماری ام اس معروف می باشد شناسایی نمایند. این بیماری تا سال ۱۸۶۸ میلادی که دکتر ژان مارتین شارکو (Jean Martin Charcot) از بیمارستان سالپتریر پاریس، نام رسمی "اسکلروز آن پلاک"(Sclerose en Plaques) را به آن داد، هیچگونه نام رسمی نداشت. این نام که هنوز هم در کشورهای فرانسوی زبان مورد استفاده قرار می گیرد به معنی لکه ها یا پلاکهای سفت شده می باشد که دکتر ژان مارتین شارکو بعد از فوت این بیماران و کالبد شکافی آنها، چنین یافته هایی را پیدا نمود.دکتر شارکو که امروزه بعنوان پدر عصب شناسی (نورولوژی) شناخته می شود، همچنین توصیفات دقیقی از آسیبهایی که در سیستم عصبی این بیماران ایجاد می گردد بیان نمود. مقالاتی که دکتر شارکو در مورد این بیماری ارائه داد باعث شد که علاقه پزشکان در سراسر جهان به این بیماری جلب شود و در نتیجه آن را بعنوان یک بیماری مستقل همانند بیماری صرع یا فلج مغزی طبقه بندی نمایند.



هنگامی که پزشکان در سراسر دنیا با این بیماری آشنا شدند، نامهای دیگری به غیر از نامی که فرانسوی ها به این بیماری داده بودند انتخاب کردند. دکتر ویلیام هاموند، عصب شناس آمریکایی نام مالتیپل سربرال اسکلروز (Multiple Cerebral Sclerose) را برای این بیماری برگزید که بعدها این نام، کوتاهتر شد و به مالتیپل اسکلروز تغییر یافت که هنوز هم این نام در کشورهای انگلیسی زبان به کار می رود. معنی مالتیپل اسکلروز (ام اس) عبارتست از سخت شدگی یا تصلب متعدد.
تصلب در سیستم عصبی
پزشکان امروزی دارای اطلاعات خیلی بیشتری از تصلب بافتهای عصبی که در بیماری ام اس دیده می شود هستند اما با این وجود، هنوز هم توصیفاتی که دکتر شارکو در مورد این بیماری بیان نموده است، دقیق بوده و در کتب پزشکی از آن استفاده می شود.
هنگامی که پزشکان با وسایل و تکنولوژی پیشرفته قادر به مشاهده سلولهای کوچکی که باعث تصلب بافتهای عصبی می شوند شدند، فهمیدند که آنها از لنفوسیتهای تی T، بی B و پلاسماسل ها و اولیگودندروسیتها تشکیل شده اند. لنفوسیتهای تی T و بی B و پلاسماسلها از انواع گلبولهای سفید خون هستند. همانند تمام انواع گلبولهای سفید خون، آنها نیز برای سیستم ایمنی و دفاعی بدن از اهمیت زیادی برخوردارند. اولیگودند روسیتها برای تغذیه و حفاظت از سلولهای عصبی (نورونها) که در سرتاسر بدن منتشر هستند مورد استفاده قرار می گیرند.
نورون یا سلول عصبی عبارتست از یک بدنه سلول که حاوی تمام چیزهایی که برای حفظ و بقای یک سلول بدن لازم است می باشد. همچنین دارای یک شاخه بلند به نام آکسون (Axon) و یک یا چند شاخه نازکتر به نام دندریت (Dedrites) می باشد. گروههایی از بدنه های سلولهای عصبی بصورت دستجاتی به رنگ خاکستری در مغز وجود دارند که اصطلاحاً به آنها "ماده خاکستری مغز" گفته می شود. گروهها یا دستجات رشته های آکسون یا دندریتها توسط یک محافظه چربی سفید رنگ پوشانده می شوند که آنها را اصطلاحاً "ماده سفید مغز" می نامند.
در ادامه......